loading...
بهترین سایت تفریحی | LoVeRs
ADMIN بازدید : 446 دوشنبه 13 مرداد 1393 نظرات (3)

روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم "ارتب" خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ارابه آفتاب حامل شکل خورشید بود و شانزده اسب سفید رنگ که چهار به چهار به ارابه بسته بودند آن را می کشید و مردم از تماشای زینت اسب ها سیر نمی شدند ...

ADMIN بازدید : 237 دوشنبه 13 مرداد 1393 نظرات (0)

در آن صبح پاییزی سال 1990 وقتی داشتم جوراب هایم را میپوشیدم، هیچ فکر نمیکردم یک جفت جوراب کتان ناقابل بتواند زندگی مرا تغییر دهد.
 
آن روز قرار بود دوستانم به خارج شهر بروند و من قول داده بودم از حیوانات آنها مراقبت کنم ولی این حیوانات نه سگ بودند که قرار باشد با آنها بیرون بروم و نه گربه که قرار باشد خاکشان را عوض کنم.

ADMIN بازدید : 320 دوشنبه 13 مرداد 1393 نظرات (0)

مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا می‌گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: «عجیب آشفته‌ام و همه چیز زندگی‌ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی‌دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟"»

ADMIN بازدید : 250 دوشنبه 13 مرداد 1393 نظرات (0)

گویند روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد. او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها بود. ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر می‌رسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد. کسی از او پرسید: «این وسیله چیست؟»

ADMIN بازدید : 277 دوشنبه 13 مرداد 1393 نظرات (0)

مردی چوپان از دهکده ای دوردست، تعدادی گوسفند را با زحمت زیاد به دهکده شیوانا آورد و آنها را داخل حیاط مدرسه رها کرد و نزد شیوانا رفت و در جلوی جمع شاگردان با صدای بلند گفت: «چون شنیده بودم که شاگردان این مدرسه اهل علم و معرفت هستند تعدادی از درشت‌ترین و پروارترین گوسفندهای گله‌ام را برای مدرسه آورده‌ام تا برایم دعا کنید که برکت گله‌ام بیشتر شود.»

ADMIN بازدید : 307 دوشنبه 13 مرداد 1393 نظرات (0)

شخصی نزد همسایه‌اش رفت و گفت:


“گوش کن، می‌خواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو می‌گفت…”

همسایه حرف او را قطع کرد و گفت:


“قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده‌ای یا نه؟”

ADMIN بازدید : 330 دوشنبه 13 مرداد 1393 نظرات (0)

هارون الرشید درخواست نمود کسی را برای قضاوت در بغداد انتخاب نمایید

اطرافیان او همه با هم گفتند عادل تر از بهلول سراغ نداریم او را انتخاب نمایید

خلیفه دستور داد بهلول را نزد او بیاورند

بعد از دیدار با بهلول به او پیشنهاد قاضی شدن در بغداد را داد

ADMIN بازدید : 407 دوشنبه 13 مرداد 1393 نظرات (0)

 

شخصی از روی خشم مادر خود را کشت. به قاتل گفتند که تو به سبب سرشت بد خویش حتی از حق مادری یاد نکردی!؟ بگو که چرا مادر خود را کشتی؟

گفت:او مرتکب کاری شده بود که برای وی ننگ بود او را کشتم تا خاک عیب او را بپوشاند.

ADMIN بازدید : 243 دوشنبه 13 مرداد 1393 نظرات (0)

روزی از روزها هارون الرشید از بهلول دیوانه پرسید :

ای بهلول بگو ببینم نزد تو ” دوست ترین مردم ” چه کسی است ؟

بهلول پاسخ داد : همان کسی که شکم مرا سیر کند دوست ترین مردم نزد من است !

ADMIN بازدید : 346 یکشنبه 12 مرداد 1393 نظرات (0)

سرگیجه (Dizziness) واژه ای است که اغلب برای تعریف دو احساس مختلف بیان می‌شود. تعریف دقیق از سرگیجه و چیزی که شما به آن سرگیجه می‌گویید بسیار مهم است، چراکه به شما و پزشکتان در شناسایی مشکل کمک می‌نماید. سرگیجه به دو نوع احساس سبکی سر و سرگیجه(دوران سر یا Vertigo) تقسیم می‌شود.

ADMIN بازدید : 307 یکشنبه 12 مرداد 1393 نظرات (0)

این اصطلاح را هنگامی به کار می برند که با برشمردن خوبی هایی که به کسی کرده اند و یا بدی هایی که از کسی دیده اند، او را خجالت زده کرده و از میدان به در کنند.

بر خلاف تصور بسیاری از فارسی زبانان واژه ی رخ در این اصطلاح به معنی چهره و صورت نیست و ارتباطی با این معنا ندارد.

ADMIN بازدید : 469 یکشنبه 12 مرداد 1393 نظرات (0)

خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی می‌کردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات...

خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی می‌کردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات مزرعه آنقدری گیرشان می‌آمد که فقط شکمشان را به سختی سیر کنند. اما یک سال بدون هیچ علتی، محصول کمی بیشتر از حد معمول بدست آمد، در نتیجه کمی بیش از نیازشان پول بدست آوردند…

ADMIN بازدید : 668 یکشنبه 12 مرداد 1393 نظرات (0)

حاتم را پرسیدند که :«هرگز از خود کریمتر دیدی؟»


گفت: «بلی، روزی در خانه غلامی یتیم فرود آمدم و وی ده گوسفند داشت. فی الحال یک گوسفند بکشت و بپخت و پیش من آورد. مرا قطعه‌ای از آن خوش آمد، بخوردم.»


گفتم : «والله این بسی خوش بود.»

ADMIN بازدید : 290 یکشنبه 12 مرداد 1393 نظرات (0)

در این تست هوش تصویری جالب شما باید رابطه ای را بین اشکال مورد نظر پیدا کرده و با توجه به این رابطه مکان خالی را با شکل مناسب پر نمایید. توجه کنید که این نوع سوالات در بین سوالات تصویری بسیار رایج بوده و از لحاظ ساختار کلی نو آوری در سوال مشاهده نمی شود، اما نو آوری موجود در این سوال به شکل رابطه ی بین اشکال مربوط می شود. پیشنهاد می کنم این سوال را با دقت بسیار حل کنید. حتما پس از دیدن پاسخ آن کمی تعجب خواهید کرد. البته قطعا خودتان به جواب خواهید رسید، نگران نباشید!

تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 104
  • کل نظرات : 18
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 17
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 38
  • باردید دیروز : 48
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 119
  • بازدید ماه : 188
  • بازدید سال : 1,532
  • بازدید کلی : 211,809
  • کدهای اختصاصی